برخی نوشته ها و تصویر ها یا شکلها و قیافه ها و حتی نگاه ها روح انسان را جلا داده و شادی و مسرت بعنوان هدیه تقدیم  و روح تازه در قالب ادمها می دمد ما هستیم که باید در مسیر انها قرار گیریم یا که انها باشند  در مسیر ما . شاد و با روحیه مثبت باشید ،دوستان  آیا شما هم بر این باورید واقعا .؟



در دو مجموعه  ( ایل ها  و اولاد حاجی عزیز ) داستانها و حکایت ها و وقایع واقعی ایل ها که عینا اتفاق افتاده است و هم چنین داستانهای توصیفی  مورد سلیقه افراد گونا گون نوشته و موجود است منتها به سبب برداشت و کپی برخی دوستان در برخی کانالها و سایت های مجازی و انتشار بی نام و نشان ، یا بهره برداری بسود خویش،  فعلا بشکل غیر فعال و رمز دار در آمده  ، تا در فرصت مناسب مورد استفاده علاقه مندان قرار گیرد یا بشکل  کتاب ، کتابچه یا مقاله . در  برخی از رومه های کثیر الانتشار . مقالهای قبلی منتشر شده از این قبیلند " گذر گاه مهم ایل تنگه دره گردو - گرگهای لایلور در انتظار بره های ایل، هیا هوی خاموش بند امیر که عنوان ان را تغییر داده بودند ، یعنی گذر ایل را از بند مهم بند امیر توصیف کرده و شاهد اتفاق و رویداد ان گذر دو سالانه ایل را توصیف میکند ، وقتی پرندگان خلق شدند هنوز قفس ساخته نشده بود و داستان دو قرقاول اسیر در بند یک پرنده فروش در یک نمایشگاه عرضه مواد غذایی و حال روز انها در فضای تنگ و زجر اور و تلاش برای رهایی را توصیف می کند   - غار تاریخی و باستانی 40 پله قوام آباد کمین که مربوط به دوره ساسانی و هم به ثبت رسیده و هم زمانی در گذشته ها مسی و بعنوان پناه گاه و نوعی دژ کاربرد داشته و تغییراتی در دهانه و دیواره ان جهت حفظ جان خود بعمل آورده بوده اند . - دو مقاله مفصل در مورد صنایع دستی چدرویه جهرم و رسم و فرهنگ این دیار در مراسم شادی و جشنها که تماما باصری نشین بودند و هنوز هم کما کان به حیات خویش در نسل جدید هم ادامه دارد گرچه تعداد زیادی از ساکنان مهاجرت کرده . اما به سبک زندگی نوین روی آورده اند و به باغ داری و کشاورزی می پردازند اینجا در ُسواد آموزی و صنایع دستی،  فرش  سر آمد بودند  ( قالی _ قالیچه ، گبه و تابلو فرش و غیره )
بافنده خانم زینب یوسفی و هنر مند خردسال ایشان مشغول بافت یک اثر هنری ایل ، در بافت فرش از اهالی حال حاضر چدرویه جهرم، باصری کلمبه ی اولاد یوسف




داستانها ، حکایت ها ، مستند ها

-حکایت ها -و داستانهای مستند و توصیفی ایل stories

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

یادگار گذشته تاریخ ایران - هخامنشی و ساسانی -کرمانشاه

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

ادامه خشکسالی -سگ با وفا من( قسمت دوم و آخر داستان )

ها ,، ,ایل ,هم ,بند ,توصیف ,و هم ,ها و ,شادی و ,در مسیر ,بند امیر

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرور مجازي MRD Market shiriniforooshi طرح لایه باز شما مطالب اینترنتی آشپزخونه مرجع آموزش طراحی سایت به همراه ثبت شرکت دانلود پروپوزال، مبانی نظری و پایان نامه مشاوره تحصيلي