بخش کوتاهی در باب زندگی و تلاش سازنده بانوی ایل که فعالیتهای مفید و عامه پسند در زمینه تجارت و اسکان فقرا در منزل شخصی خود از کارهای مهم و خیریه وی بود . 2-7-99- illha
شهر سیدان - نمای کلی
پل خان
بانوی بزرگواری که علاوه بر کوچ
و مهاجرت به قشلاق و ییلاق ،یا برعکس ،چرخ تجارت کاروانهای مهم تجاری را ، ابتدا از لارستان به شیراز به چرخش در آورد
و بعدا به سرزمینهای دورتر با مدیریت و درایت و تدارک باربرهای سبک و سنگین هر گز
اجازه توقف حمل کالا را به اقصی نقاط ایران نداد . با پرورش اسبان خوش نژاد و قوی بنیه و
قاطر و شتر های باربر ،حمل منسوجات و تنباکو وچای و ادویه و سایر نیازمندیهای مردم به نقاط مختلف ایران مانند یزد و کرمان و ری و
بخش هایی از سایر نقاط را بعهده داشت . کاروانهایی در قالب تجارت با تجار بزرگ و معتبر با نظارت و هدایت بازرسان خودی و قابل اطمینان
در محدوده خود و سرزمینهای دور تر را بسلامت به مقصد می رسانید . کاروانهای حمل و
نقل باربری سبک و سنگین با شتر و اسب و قاطر و چهار پایان شبانه روز طی طریق کرده و
با فرزند دوازده ساله خویش اولین تجربه انتقال محموله های مجاز و بعدها شبانه روز
در رفت و امد و انتقال کالا را با سرعت و دقت لازم به انبار دار مربوطه تحویل
میداد و از آنطرف هم بار گیری با کاروان منظم و هماهنگ به
سرزمینهای دور و نزدیک اموال تجار را با خیال آسوده
همراهی میکرد . خود قطار فشنگ به قد و تفنگ بدست در ایام متلاطم و نا امن
بخوبی از
املاک و اموال خود با همیاری افراد خانواده ،و هم چنین از کاروانهای اجاره ای که در اختیار تجار بزرگ بود ،حفاظت میکرد .مسیر
و گذرگاه های محدوده ایل را خود نظارت میکرد اما سایر مسیرهای دور دست را
به عهده افراد و نمایندگان خود می سپرد . وی علاوه بر پرورش اسب ها ، شترها و چهار
پایان بارکش ویژه باربری در طولانی مدت قدم مهمی در ایجاد تبادل بازرگانی در زمان خویش
بعهده داشت اما دارای رمه های سنگین دام ( گوسفند و بز ) از نوع نژاد خوب باصری داشت . نقل است که سر بزنگاه در یکی از گذرگاه های نا امن مسیر ایل دسته ای راهن قصد
حمله و غارت اموال و رمه های بیشمار او و همساییگان را داشتند که با تهدید
او به راهن و سپس اقدام تیر اندازی به موقع و حساب شده حمله انها خنثی ،پا به فرار گذاشتند . با سابقه شهامت و شجاعت که از او داشتند دیگر
هرگز در ان خطه ها بسمت کاروان و چادر های ایل حاضر به رویا رویی و در گیری
نبودند . در همان زمان سرقت ناموفق شبانه در دور دستهای حمله به کاروان که
از قضا متعلق به بانوی دلاور ایل بود با پرس و جو و شناختی که از او
داشتند هرگز حاضر به غارت اموال او نشدند . و صحنه را ترک کردند و به دیار
غریبه تری روی نهادند . ان بانوی قدرتمند هر گز اجازه نداد کوچکترین سرقتی به اموال خود و همسایگان صورت گیرد . مدام در طرح نقشه و الگوی مناسب کوچ و
برطرف کردن مشکلات سر راه خود و قسمتی از ایل در حال کوچ بود . باز هم دگر
شبی تار در گذرگاهی سخت و نا امن با متواری دادن ان شب با ایجاد جار و
جنجال در محدوده خود وقتی همسایگان از ماجرا در خواست کمک و وضعیت نا مناسب را جویا شدند ، با ارسال پیام رمزی و قابل
فهم برای ایلوندان آنان را بطرز مرموزی آگاه ساخت . در پیام خود چنین با فریاد خواهان گفت :غاصبان از دره دیجور وارد و اسکند همه را به
تیر بست از زانو به پایین هدف قرار داد . با زخمی برداشتن سطحی مهلکه را ترک کردند و حتی از قدمگاه هم فراتر
رفتند . با تعقیب شخص شهامت انها از اوغون= تیر رس بدر رفتند، لازم است ضمن احتیاط
مرغان به لانه امن خود پناه برند . راهن از نام وی فوق العاده واهمه داشتند . دستبرد به
اموال ان بانوی قدرتمند و نترس صرف نظر و دست کشیدند . واقعا غاصبان
به اموال مردم و باجگیران سمج را ضمن تهدید جدی بنحو شایسته و کار بلد
تنبیه گلوله ای میکرد تا گاهی جرات حمله به کانون متحد و یکپارچه یک چهارم
از ایل بزرگ را هر گز در سر نپرورانند . بازهم اتفاق مهم دوران زندگی وی
اینطور رخ داد حوالی ابادی(شهر ) سیدان نزدیک به 400 راس از میش های ناز گل
باصری متعلق به او از شیرابه سموم و کودهای مضر مزارع چغندر مسموم و همگی در حال تلف شدن بودند ،درخواست کمک از مردم منطقه داشت و پیام فوری فرستاد . تعدادی از افراد شهر - آبادی سیدان برای پوست در آوردن ( پوست کنی ) گوسفندان وی
فورا حاضر شدند . نه گوشت و نه دیگر قسمتهای اینهمه گوسفند تلف شده بدر
میخورد . بجز پوست که در ان روزها حکم طلا را داشت انهم بره های درون شکمی کبود پوست و
رنگهای سبک دیگر با فروش فوری پول پوست حدود 500 بره شکمی و میش ها در حوالی کارخانه
قند تا زه تاسیس مرودشت ملکی تجاری و مسی با معماری دوست داشتنی در حد گرد و دوار با ده ها حجره و بالاخانه
ساخت تا کار رونق تجارت و اموال شهری خو و فامیل را رونق بخشد .ان منزل بلند طبقه را خوش یمن می دانست تمام جهات جغرافیایی و کوههای مسیر ایلش از ان نقطه پیدا بود .در این
ملک تجاری - مسی به سبک معماری نسبتا قدیمی زیبا برای اسکان افراد بینوا و آواره و
بی خانمان بطور مجانی پذیرایی انجام میشد و با توسعه زندگی شهری دارای
ارزش فراوان گردید و در قلب حساس منطقه شهری واقع شد .در آنجا چند اتاق به
درمانده گان و مسافران خسته و سایر ین که برای خرید و امورات به شهر سفر
میکردند تعلق گرفت و اسکان داده می شد . حتی پذیرایی میشدند . تمام فامیل از جمله برادران خود برای
رتق و فتق امور شهری و خرید املاک ان حوالی از این موقعیت پایانه مستحکم و
قوی بر خوردارشدند واز بابت قرار داشتن در مسیر ایل بعد از کلانتر ایل که
منازل بزرگ و وسیع برای ایاب و ذهاب در شهرها بنا کرده بودند او نیز جزو معدود
افرادی بود که تا همین اواخر در جاهای بسیاری و شهر و ابادیهای و در ییلاق و
قشلاق املاک و بناهای ساخته شده به یادگار از او بجا مانده بود و در کمک و یاری به افراد فامیل و هم طایفه
های خود از هیچ تلاشی فرو گذار نکرد . از حجره ها کوچک و بزرگ و طاق و
محوطه های ایواندار زیبا هم برای انبار کالاهای تجاری و هم برای گذران
اوقات مسافران وارد شهر شده بویژه در ایام دوری - فراق از ایل کاربرد مفید و
خوبی داشت . هم چنین از ان بنای زیبا برای اسکان مسافران غریبه و آشنا ی کارگران کارخانه قند مرودشت استفاده می شد .
داستانها ، حکایت ها ، مستند ها
-حکایت ها -و داستانهای مستند و توصیفی ایل stories
داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد
یادگار گذشته تاریخ ایران - هخامنشی و ساسانی -کرمانشاه
داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1
داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز
های ,ایل ,هم ,شریف ,ان ,شهر ,شریف زاده ,خود و ,و در ,از ایل ,هر گز
درباره این سایت