به نام خدا
داستان بعدی :

هزار داستان - ماجرای  تنبیه  معلم سر خانه (مکتبخانه

)بابت شکار کبوتر  با کمک اجباری دانش آموزان خود در

چاهای قنات  در شبهای مهتابی و ادامه ماجرا - بزودی

مزارع چغندر قند - فتح اباد مرودشت



    نوشته شده  در تاریخ 24/7/99          one thousand story -
هزار داستان : تاثیر کله قند یافت شده
و ماجرای مربوطه

:کله قند در بیابان غنیمت است :


هزار داستان : داستان سفر (کوچ ) حدود 500 کیلومتری ایل از قشلاق به ییلاق در مرحله پایانی و استقرار و یکجانشینی چند ماهی ( سه ، چهار  ماه ) بستگی به تغییرات جغرافیایی منطقه ییلاق رو به پایان  ورود آخرین روز خود  بود . از اخرین مرحله اتراق طوایف ایل در قلب  مراتع  اصلی ییلاق ، پیوستگی کوچ نشینی خانوارها کم و کمتر و به خط پایان بسیار نزدیک شده بود .  یک یا دو مسیر دیگر به آرامش کامل در ییلاق بدون کوچ منجر میشد . در این قسمت انتهایی کوچ انفرادی و منحصر به اولاد های هر طایفه در منزل گاههای ( یورد ) اجداد گذشته و اسکان واقعی موقت چند ماهه برای همه چادر نشینان با فواصل نزدیک به یکدیگر اتفاق می افتاد .یک منزل دیگر دقیقا به منزله پایان و اخر کوچ بهاره بود . جار و جنجال و بگیر و ببند و بار و کوچ به سرزمینهای مقابل و پیش روی همه خانواده های کوچندگان تقریبا به پایان خود رسیده بود . برای مدت معلوم مستقر شده و به جمع ،آوری محصول لبنیات ناب  در وسیعترین دشت هموار و قله برفی دور دست و دامنه گیاهان کوهی و دشتی خوش بو میپرداختند . البته برخی خط پایان را طی و برخی در اخرین مرحله بسر میبردند . کوچ شتری  سنگین محمد حسین در راه ییلاق در دامنه کوه و وسط تپه ماهور و علفزارهای شیبدار ابتدای ییلاق بار شتر و تعدادی چهار پایان را بزمین  گذاشتند . و بعد مشغول نصب سیاه چادر های موقت اسکان یک و نیم روزه تا کوچ فردا برای استراحت آماده شدند . البته قبل از فرو ریختن اسباب و اثاثیه در اتراقگاه در محیطی مناسب از چند جنبه برای تنطیم و چیدمان بار که شامل تمام وسایل حمل شده را اندرون چادر ، اخرین تلاش افراد همراه کوچ بود که شکل اصلی منزل گاه یک خانواده ایلی را به نمایش میگذاشت، انجام شد  . قبل از تخلیه بار شتر ها و قرار دادن در سایبان چادر موقت ابتدا به رسم و عادات گذشته و نیاز به بدر کردن خستگی اول بار وسایل  و لوازم چای و توشه موقت را با خواباندن شتر باری را با زدن چوبکی آهسته به زانوی شتر او به ارامی دو زانو به زمین  نشست  اصطلاحا در وضعیت نشسته که به ان خوابیدن شتر مینامیدند . ارتفاع با بار به نصف کاهش  یافت تا راحت بار ان زمین نهاده شود .  لوازم ساختن چای از سر بار شتر به زمین گذاشته و این وسایل در جعبه ای منقش و رنگی با گل میخهای و نقوش زیبا و اندرونی با پارچه مخمل سبز و نارنجی و قرمز بود را پیاده و خارج کردند . جعبه حاوی   قوری زیبا ،استکان نعلبکی قشنگ و قندان و قاشق های چای خوری نقره ای شکل و رنگ  از یک مجموعه بسته بندی شده بیرون اورده شد با اتش افروزی ،کتری بزرگ را از آب مشک  پر کردند ، بر اجاق  آتشی ضروری نهاده تا قبل از بر پایی چادر با نوشیدن چای خوش رنگ و طعم خستگی بدر کنند و سایر  فعالیت ها از جمله   چادر را بعدا بپا کنند . بهترین و باب ترین نوشیدنی روزگار خود  ( چای بود و چای )دم کردن چای بود . کار ساخت چای خوشمزه در تخصص افراد خاصی و مسوول این کار بود . زیر سایه سایبان یدک وفرش مخصوص زیر پا برای استراحت کوتاه در هنگام نوش چای فراهم شد . قوری بزرگ و گلدار و پر حجم خانوادگی بر اتش بی شعله دم شدن چای را با اولین قل خوردن  (آمدن )خبر میداد .قندان ،قوری و استکان پر از چای قرمز در سینی پهن و دوری ( سینی بزرگ لبه دار )خانوادگی در سایبان همه را به کنجکاوی و سر شوق  آورد و دست از  کار کشیده در اندک زمانی توجه همگان را جلب کرد . انهم چای خالص گلابی معروف و قند کله مرودشت، در جای جای استقرار ایل رونق و خوشمزگی خستگی چند ساعته را از تن میزدود . تا  چای اماده میشد همه بطرف سایبان نصب شده قبل از بر پایی چادر بزرگ خانواده  بیدرنگ به سمت آن  مراجعه میکردند . تا انرژی تحلیل رفته را جبران کنند با وجود مخلوط اب جوش و چند نخ چای خشک ،اما توان و انرژی افراد را  یک جوری دو چندان و روحیه بخش میکرد  .( اگر چه اخیرا طبیبان عزیز برخی زیاده روی در نوشیدن چای پر رنگ را برای سلامتی مضر دانسته اما این مورد را به به کارشناسان تغذیه و متخصصین طب واگذار می کنیم . )تا بعد به سایر کارهای ضروری بپردازند .وقتی همه افراد با تعداد زیادی استکان چای خوش رنگ در دست بسوی قندان خم شده  برای برداشتن قند ،با کمال ناراحتی حتی یک حبه قند هم درون قندان نیافتند . از بس مشغله فراوان بود یادشان رفته بود کمبود قند را  جبران کنند . چای در استکان خوش قالب در سینی مسی کنگره دار زیر سایبان روی فرش، بدون وجود قند در قندان چه  حالی به انها دست داد که بیان شدنی نیست  . صحرای پیش رو با طراوت بهاری سر سبز و گسترده تا فاصله زیادی چشم اندازهای دیدنی و زیبا و نشاط آور حالت خوشایندی به افراد دست میداد . ذوق رسیدن به مکان نهایی ییلاق و دست شستن از کوچ یکی از مهمترین دست آوردهای ان بود . همه دور سینی چای حلقه زدند تا چای مورد علاقه با اتش صحرا و قوری چینی  را  یک بار دیگر تجربه کنند . در ادامه  تلاش  کار روزمره را به سرانجام رسانند . بدو ن وجود  قند در قندان شکیل و زیبا و سفید و نارنجی تو دلبرو  همه  را  شوکه ،دلسرد و به نا امیدی سوق داد . یکی یکی استکان را در سینی بجای خود بر گرداندند . چای بدون قند برای اکثر عشایر مانند پلو بدون روغن و مشک بدون آب و سفره بدون نان بود .  یا بقول دوستی مانند اب گل آلود در جوی می بود  . با هیچ شیرینی و یا مواد طعم دار  شیرین یا خود عسل قابل پذیرش و مورد قبول نبود  بغیر خود قند .به عنوان  یک ضرب المثل میگفتند چای را بخاطر ریش سفید قند مینوشند ( می خورند ) مادر خانواده محمد حسین با ابراز ناراحتی اعلام کرد بچه ها ،پاک فراموشم شد خرید قند را یاد اوری کنم . تا شما چادر نصب کنید، وسایل را در جای مناسب خود بچینید من رواج میدهم با لوک سیاه تند رو یکی از شتر بانان ( ساربانان ) را در اسرع وقت  به دهکده گراس  به  مدار 4 فرسنگی میفرستم قند خریداری کند این را قول به شما میدهم  . سینی چای در  سایبان بدون مشتری قرار گرفت و همگان از ان فاصله گرفتند . افراد به سمت و سوی ماموریت نصب چادر و چیدن وسایل رفتند امیر خان فرزند بزرگتر دست به میخکوب و کوبیدن میخ اولین طناب سیاه چادر رفت و همانطور که نیم خیز اولین ضربه را به میخ متصل به طناب  چادر می کوبید در مقابل خود سر قندی را  در میان علفزار ایستاده مشاهده کرد فریاد کشید مادر، بچه ها، قند قند .قند کله از بار  خوراکی  خورجین  مادیان به زمین در میان علفزار  افتاده است . اما تعدادی از فرزندان هیاهو  و فریاد براه انداختند که چه میگویی ، مادر خود کله قند را  کنار  گذاشته و برای شوخی هم که شده ما را می آزماید . امیر کله قند را برابری در هوا میچرخاند و ذوق زده و هورا کشان به سمت سرا ی چایخانه صحرایی   رقص کنان میرفت . همه از کارکرد مادر عصبانی که چرا قند را در دسترس و دور از چایخانه نهاده است . مادر هم جواب داد من که هنوز بار حیوان حامل قند  را باز نکرده ام که قندی از خورجین بیرون نهاده باشم بحث پیرامون قضیه قند تمام  شده  و نداشته از یک طرف و قند  در بیابان پیدا شده از طرف دیگر همه را متعجب ساخته بود و بحث در مورد چند و چون ان  بالا گرفت .مادر خانواده با صراحت و یقین گفت کله قند ابدا از ان ما نیست . حالا خدا از غیب در بیابانی به این وسعت قند را در اختیار ما نهاده ،چه فرقی میکند که مال کیست . الان هم صاحبش اینجا نیست . محمد حسین گفت نه صبر کنید ان کله قند را بیاورید تا قضیه روشن شود . امیر مجدا با شادی و رقص کله را در هوا چرخان و زیر و رو کنان تحت اختیار پدر  در دستان او گذاشت . با برسی اولیه معلوم گشت که رنگ ظاهری کله قند همسان و سفید یکدست نیست . یکرف ان کدر تر  کمی متمایل به زرد از سمت دیگر شده و دلیل بر افتاب خوردگی دارد .با برسی محل قرار گرفتن کله قند بشکل ایستاده و زرد شدن و جمع شدن علفهای دم اسبی ته کله قند در  دشت دقیقا مشخص شد که دو سه روزی از ماندن ان در بیابان گذشته . همه با تعجب گفتند در این بیابان بی نهایت وسیع چه کسی انرا حاضر و اماده برای ما قرار داده و از ان کیست . فرقی نمی کند الان که در اختیار ماست همه بسوی سینی چای سرد شده حمله ور شدند تا استکان خود را دوباره برداشته و با تحفه بیابانی خستگی دوچندان خود را رفع کنند . با قند شکن در کمر قند  کوبیدند و دو کپه و سپس چند تکه و سر انجام به حبه های نا منطم ریز و درشت در امد افراد با عجله تکه ای را بر داشتند و استکان چای را سر کشیدند . دوباره استکان ها پر و خالی شد و بقول خودشان دو بار خستگی بدر کردند . شادی جمع خانواده کامل  شد و با انرژی بیشتر به کار خود مشغول شدند . پس از فراغت از کارها جستجو برای علت رها شدن کله قند در حوالی منزل نو جای منزلگاه اقوام پیشین را مشاهده کردند که چند روز پیش از انجا کوچ کرده و کله قند را در بین علفزارهای بلند و پر پشت بطور غیر عمد و فراموشی جا گذاشته اند این هم از خوش شانسی مابود که در انتظار قندان خالی از قند حسرت  نخوریم  و خستگی روزانه در تنمان نماند . ارزش ان کله قند در ان بیابان خیلی ارزشمند و باور کردنی نبود . هرچه بود با دلایل روشن کله قند یافتنی بود اما جوانان و افراد خانواده را قانع نساخت که مال خودشان نبوده است . همه چیز گم میشود الا کله قند به این اندازه قابل رویت . اما یک چیز مهم و قابل توجه این بود که نگذاشت ان سینی و استکانهای چای خوش  اب و رنگ و بو   با مزه بیهوده دم شود و دور ریخته شود . و سر انجام در وقت طلایی به فریاد خسته گان خانواده محمد حسین رسید . خاطره پیداشدن کله قند به یکی دیگر از خاطرات عجیب و غیر قابل باور و تکرار نشدنی در اخرین قدم به هنگام  ورود  آن خانواده به ییلاق اضافه شد . تا مدتها بجای ضرب المثل لنگه کفش در بیابان غنیمت است جای خود را به کله قند در بیابان غنیمت است جایگزین شد  گفتنیست تا قبل از تاسیس و  افتتاح کارخانه قند مرودشت  1319کله قند  های بلژیکی معروف حدود 135 سال قبل رایج و مورد استفاده بود  بنام قند چاپ سیاه  بلژیکی رایج و مورد استفاده بوده است که بذر اصلی چغندر ان را از کشور اروپایی بلژیک آورده شده و در مزارع حوالی تهران ان روز کشت و در کارخانه قند همانجا به قند تبدیل،سپس برای مصرف سراسری توزیع میشده است . از قرار معلوم گفته شده اندازه قالب  قند بلژیکی کوچکتر از قند مرودشت بوده است .  بر قرار  و سلامت باشید   

 


داستانها ، حکایت ها ، مستند ها

-حکایت ها -و داستانهای مستند و توصیفی ایل stories

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

یادگار گذشته تاریخ ایران - هخامنشی و ساسانی -کرمانشاه

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

ادامه خشکسالی -سگ با وفا من( قسمت دوم و آخر داستان )

قند ,چای ,کله ,ان ,کوچ ,بار ,کله قند ,را در ,قند در ,را به ,قند را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حمید اس اس اس setarehsoheylf گلچین مطالب غصه نخور اصول و دانش حسابداری وبلاگ احمد علیزاده فلاح fardin4921 medicalmedic پایگاه سلامت دانش آموزی لارستان معارج