به نام خدا
  قسمت اول - هزار داستان - خاطرات :
کولاک   در راه است !
illha
خاطرات زنده یاد، مرحوم  محمد حسن یوسفی ( محمد آقا ) از گرفتار شدن در کولاک در غار ی حوالی سرحد

نیمه پاییز بود . هوا سرد و گاهی بارانی ولی بیشتر اوقات نیمه ابری  تا صاف بود . در یکی از همان روزهای سرد دو نفر تبعه آلمان که با فرزندی از بزرگان ایل دوست بودند و به دعوت او به ایران برای دیدار ایل آمده بودند. اما ایلی در کار نبود . ایل مدتها پیش عازم قشلاق شده بودند . تصمیم بر آن شد که از دیار قشلاق و یوردهای و مراتع کوهستانی ایل بازدید داشته باشند .هدف نهایی بازدید از ایل بود ولی دیر شده بود . وقتی به دیدار ایل آمده بودند که انها به حوالی قشلاق رسیده بودند .  سفر یک و نیم روزه خود را به منطقه سرحد آغاز کردند. خودرو جیپ انها که گنجایش 5 نفر داشت به سختی دارای 8 سرنشین از منطقه پاسارگاد و چاه بید و گردنه خرسی به سختی گذر کردند مسیر درست و حسابی نبود واز راه  و بیراهه از میان تپه و جنگل و بوته زار و شیب های تند سر بالایی و سرازیری با کمک نیروی انسانی پس از تلاش سه ساعته مسافت کنونی بیست دقیقه ای را پشت سر گذاشتند . ( یک مرحله از گذرگاه  سخت گذر گردنه خرسی )پس از مدتی با سختی و گذر از گردنه خرسی که راهی شبیه مال رو بود و چشمه های زمان بیگی اخرین نقطه را پشت سر گذاشتند و شادمانه بسوی مقصد در حرکت بودند .  دشت تمام هموار و یکپارچه پهناور در مقابل دیدگان  مسافران غریبه و آشنا  ظاهر شد . پس از رسیدن  به دو راهی ابتدا تصمیم بر آن شد به سمت ییلاق ایل که اندکی بیراهه بود روانه شوند اما با طی مسافتی خسته کننده و گذر از رودخانه پر اب و خروشان سوبتان در دهانه تنگه خور خوره و ابتدای زیستگاه خرس زاگرس تصمیم عوض شد و دور زدند و به سمت تنگه  قارچی  برای گذران و اقامت یکی دو روز روانه شدند . راه در پایان مسیر چندان آسان رو  نبود .  دهانه تنگه بسار ناهموار بود و افراد در جلو  خودرو ،سنگها را جابجا و گاهی با هل دادن خودرو به آرامی بجلو میرفتند . تا جایی   که پیشروی  امکان داشت جیپ را هدایت کردند .در  نیمی از دهانه تنگه ورود  امکان پذیر نبود  به نقطه پایانی مسیر حرکت خودرو و بن بست توسط سنگهای چند تنی و درختان پر پشت رسیدند . در ان نقطه خودرو متوقف و بار و اثاثیه را به کول گرفتند و در دو سمت دامنه دهانه بدنبال جایگاهی مناسب و دارای پناه گاه میگشتند . هرچند انجا در مسیر ایل و چرا گاه گله های ایل بود اما هم اینک تمام ایل حدود 300 یا 400 کیلومتر دور تر از ان ییلاق زیبای بهاری - تابستانی بودند و اینک در ان وادی و دیار کوچکترین آثاری از ایل مشاهده نمیشد . بجز پرندگان و تعدادی خزندگان و درندگان و وحوش هیچ چیز از نماد ایل باقی نبود .در دو سمت دهانه علفهای خشک و بوته های سر بهم داده  ( در هم تنیده )امکان راه رفتن و کوهپیمایی را با مشکل روبرو میکرد  . هوا کم کم روبه تاریکی و سردی میرفت . باید عجله کرد و برای نصب چادر های موقت زمین را هموار کرد . همه عقیده شان  بر این بود که تمام افراد درسه، باب چادر شب را سپری کنند بجز یک نفر که از این منطقه در چهار فصل خاطره و آشنایی کامل داشت . او مصر بود که باید به پناهگاه سنگی   کوهستان بروند و استقرار در هوای آزاد به چند دلیل به صلاح گروه نیست . تعدادی سلاح ساچمه زنی و گلوله زنی هم بهمراه داشتند  . او بر این باور بود که در این منطقه وجود و حمله خرسها حتمیست و در نگاه بعدی ایام نا پایدار جوی احتمال برف و باران هم بشدت تهدیدی بر ای ماندن در نقطه بی پناه گاه است .پس از جر و بحث دوستانه  و کش و قوس و گفتگو بقیه افراد را راضی کرد چند ده متر بالاتر اشکفت غاری کمر خوس و با وسعت و نقطه امنی است که مناسب شب مانی در انجا از همه جهات مناسب برای  یکی دو شب مهیاست . افراد باهمکاری ، دوباره کوله بارها را پیچیدند و بدوش و کول گرفتند و در یکصد متری بالاتر به ورودی غار رسیدند تا دلتان بخواهد پر از پرندگان شکاری و غیر شکاری در حد و اندازه های متفاوت بود برخی پر زدند و فرار کردند و برخی در کنج و گوشه های و سوراخ های غار پنهان شدند جای مناسب و ایده الی بنظر میرسید بقول معروف کچی به از هیچی !مجددا بار و بنه را پهن کردند و شب هم براحتی تاریکی خود را بر گستره دشت ناپیدای زیر دست و در اعماق کوهستان مملو از موجودات شب زی و پر از درختان جنگلی مختلف گستراند و جایی برای چشم دوختن  نگذاشت . باید هیزم و کنده خشک جمع اوری کرد . عده ای از همراهان کاری به هیچ کاری نداشتند و بعنوان میهمان آشنایی خیلی زیادی به طبیعت خشن و سرد و سخت کوهستان انجا نداشتند و منتظر اقدامات سایر افراد گروه بودند . باری افراد آگاه در منطقه به جمع اوری هیزم و تنه خشک درختان در دل تاریکی بودند دهانه غار بقدری قوس بلند داشت که همه ستارگان بخش جنوبی فضای آسمان ناظر بر گروه بود .  گویا مدتها بود که از ورود انسان در ان غار خبری نبود در گوشه ای از غار آتشی بیافروختند تا بر اوضاع مسلط باشند و بتوانند امور شب مانی را سر  سامان دهند . عجب حال و هوایی داشت درون غار صدای جیر جیرکها و  خش خش سوسکهای صحرایی بر روی  علفهای خشک   لحظه ای قطع نمیشد . شاید به حضورمهمانان ناخوانده  در انجا بنحوی اعتراض داشتند . درختان چندی از جمله بادام و بنه در استانه و نیمه اولیه غار و بوته های خشک و علفزار خشک و تر (سبز ) ،در هم ،یک وجب جای پهن کردن و نصب چادر وجود نداشت . در سایه سار و ته غار هنوز گیاهان مقاوم به سرما به رشد  خود ادامه داده و آثار سبزی در آنها مشاهده میشد .  عده ای برای جلوگیری از بروز اتش سوزی مشغول جمع اوری علفهای خشک  ، سنگ و سنگ ریزه ها ،هموار کردن زمین برای گستردن فرشهای سبک و کیسه خوابهای مهمانان خارجی بودند . افراد ایل که تمام و کمال با اب و هوا و شراط محیطی خود را سازگار میدانستند و تنها هر کدام یکی  دو دست  پتو و مفرش سبک بیشتر با خود نداشتند . خلاصه تا آمدند و جنبیدند که شرایط راحت درون غار را برای پخت و پز و استراحت فراهم  کنند،  پاسی از شب گذشت .هوا هم بشدت روبه سردی رفته بود و حتی تحمل  دو قدم دور از اتش  امکان پذیر نبود به سبب چند بارندگی قبلی و سرمای همراه با یخزدگی به چیزی بجز گرما بخشی در محیط غار و پوشاندن خود به چیز دیگری نمی اندیشیدند  . دوستان آلمانی با گستردن کیسه خواب راحت دراز کشیدند انهم چه کیسه خوابی مجهز و ایمن و نسبتا ضد سرما فقط دهان و دو چشمشان پیدا بود و کاملا احساس راحتی و ارامش و بدون دغدغه گاه گاهی از گوشه کیسه خواب تنقلات میل میکردند . بقیه هم در تکاپوی مهیا و گرم کردن خود و محیط اطراف اتش بودند . واقعا شام درست حسابی نمی شد میل کرد وبصورت لقمه ای هر کدام مشغول جویدن و لرزیدن و تعریف کردن و جابجا شدن بودند . بقول امروزی ها خدا بخیر بگذراند هر چه پیش اید خوش اید . البته در ان وقت سال هیچ فردی از ایل بجز افرادی از گله داران میمه و نایینی اصفهان درحوالی خیلی دور تر از انجا در گوشه هایی از  ییلاق ایل بسر نمیبرد . به همین علت از قدیم الایام مردم عشایر حدود 500 کیلومتر راه را طی میکردند که از سرمای کشنده این مرزو بوم در فصل پاییز و زمستان فرار کنند و به سرزمین امن و معتدل قشلاق با کوچ خود زندگی ارامی داشته باشند بی دلیل نبود . واقعا حق داشتند . گاهی حرف از سرمای قطب و سیبری میشود اما این سرمای خشک و کشنده تر از سرمای انجاست در ثانی انها از قبل همه امکانات مناسب زندگی را تدارک دیده اند . خلاصه در نیمه های شب مابین خواب و بیداری هوا کمی گرم و تیره شد یکی از دوستان خبر اورد که خبر خوش یا ناخوش برف میبارد . آه آه !همین را کم داشتیم . با این خبر همه از تعجب از جای خود برخاستند تا شوخی مضحک دوست خود را معلوم کنند همه در استانه غار به قطار ایستاده به تماشای  فرو افتادن گلوله های برف از آسمان بیکران بودند و برخی ابراز و احساس خوشحالی و برخی اظهار تاسف می کردند . راه بسته میشود و همه در این غار دفن میشویم واقعا راست میگفتند .  اغلب، برف این منطقه تا بهار سال دیگر احتمالا تا نیمه بهار اینده بشکل متراکم در قلل مرتفع  باقی می ماند  . و به این دلیل از انباشت برف وحشت داشتند دوباره تعدادی از افراد فداکاری برای جمع آوری شاخ و برگ و تنه خشک افتاده درختان در شب تار و برف الود خود را به دل کوه جنگل اطراف غار زدند و چند سرویس کوله ( باربندی )هیزم تل انبار در دل غار روی هم ریختند .می گویند همیشه در هر برهه و جایی یک فرد متفکر گروه برای امر غیر قابل پیش بینی باید حضور داشته باشد وگر نه ان گروه به عللی مثل امشب تلف خواهد شد تدبیر شایسته اندیشیدند و با جمع اوری هیزم به اندازه کافی ناجی جان بقیه شدند. اما با این وضعیت بارش برف سنگین هوا متعادل و خیلی گرمتر از لحظات قبل شد . دیگر   قضیه خواب منتفی شد . لحظه به لحظه بر بارش  روی زمبن افزوده میگشت و نگرانی بیشتر میشد و اما ذخیره اذوقه بحد کافی نبود بویژه ترس از وجود میهمانان خارجی  بعد از هرگز برای بقای گروه در بستر برف سنگین در ساعات اینده مشکل حیاتی را در مقابل انها بطور جد  آشکار میکرد


illgardi
ادامه دارد

داستانها ، حکایت ها ، مستند ها

-حکایت ها -و داستانهای مستند و توصیفی ایل stories

داستان کلاه** کلاهی که هر گز بسرم نرفت - باد اورده را باد میبرد

یادگار گذشته تاریخ ایران - هخامنشی و ساسانی -کرمانشاه

داستان قربان قسمت اول- اجل برگشته میمیرد نه بیمار سخت 1

داستان و ماجرای کوتاه اسب ربایی من - نان و نمک بچش اما شکستن نمکدان هر گز

ادامه خشکسالی -سگ با وفا من( قسمت دوم و آخر داستان )

ایل ,غار ,بودند ,های ,هم ,افراد ,خود را ,در ان ,جمع اوری ,و در ,بود و

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

neginelkavir ginkavirep akhbar tecnolozh11 مهندسی کده داستان عشق ابدی ما fakhtehcle banojan نود نگاهی متفاوت dlirane polymer-guide